محل تبلیغات شما

ای جان بپوش صورت چون ماهتاب را

شرمنده می کند رخ تو آفتاب را

با این جمال ای مه اگر بگذری ز شهر

دیوانه می کنی همه ی شیخ و شاب را

گر یک نفس تو همنفس عاشقان شوی

از سر برون کنند غم خورد و خواب را

آن بوسه های ناب شکرخیزت ای عزیز

یاد آورد حلاوت شهد خوشاب را

تا سینه ام به سینه ی بی کینه ات رسد

می بینی اش خرابی حال خراب را

دل خون کند ز غصه و اندوه هجر یار

مطرب بیار بربط و چنگ و رباب را

درد خمار می کشدم درد می کجاست؟

ساقی تو نیز خیز و بگردان شراب را

عشاق حق ز جذبه ی عرفان رها کنند

از سر خیال هر چه خطا و صواب را

گفتم وصال دولت تو آرزوی ماست

خندید و گفت آه چه گویم جواب را

گفتم منم عزیز تو   فانی روزگار

گفتا چه خوب آب کنی شعر ناب را

گفتم ز شهر نیر تبریزی ام که گفت:

از حد گذشت جلوه فرو هل نقاب را




ماه صیام و شهادت امام علی(ع)

غزل استقبال از نیر تبریزی

غزل - غلام شاه مردان

ز ,تو ,ی ,گفتم ,ای ,عزیز ,را گفتم ,از سر ,نیر تبریزی ,ز شهر ,ی عرفان

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر رئیس جمهور kingsensihelp میز پلاستیکی همراه سیار تحریر کودک بزرگسالان سالمندان لب تاپ مسافرتی 2020 monjii313 وب دخترای بلا Wendy's info تسبیح سیاسی Tammy's life 96